ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند ....

۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

کعبه خلوتگه اسرار فراوان علیست 

بیت حق جلوه‎گر از روی درخشان علیست 

در جهان مرد عمل باش و علی را بشناس 

که ترازوی عمل کفه و میزان علیست 

ای کج اندیش مکن غصب خلافت زیرا 

به خدا بعد نبی سلطنت از آن علیست 

روز محشر که گذرنامه جنت طلبی 

آن گذرنامه به امضاء و به فرمان علیست 

دادگاهی که به فردای قیامت برپاست 

حکم حکم علی و محکمه دیوان علیست 

کشتن "مرحب" و بگرفتن خیبر در کف 

خاطرات خوش دیباچه دوران علیست 

دور شو ای پسر "عبدود" از دیده‎ی او 

که شجاعان عرب پشه به میدان علیست 

این حسینی که رئیس الشهدایش خوانند 

با خبر باش که شاگرد دبستان علیست 

گرچه این دیده ز دیدار نجف محروم است 

در عوض ریزه‎خور سفره احسان علیست 


"سید حسن خوش زاد"

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

امشب شب گدایی و عرض ارادت است

باب المراد آمده و وقت حاجت است

امشب دوباره خنده به لب های مرتضی است

وقت نزول آیه ی ناب امامت است

یک یا جواد گفتم و دل کاظمین رفت

نوکر همیشه در پی طوفِ زیارت است

یادش بخیر جامعه خواندم میان صحن

بین بهشت ... نه ... حرمت فوق جنت است

وقت زیارتت همه در فکر مشهدند

از بس میان این دو عمارت شباهت است

حبّ تو را امام رضا هدیه می دهد

با این حساب عاشقتان با سعادت است

ما را ولایت تو ز آتش نجات داد

خواندی مرا که عادت این در مروّت است

ما سائلان سفره ی پر برکت توایم

هرکس نشد گدای شما بی لیاقت است

توحید بی ولای شما کفر مطلق است

دینِ بدون نام تو عین ضلالت است

تنها به فعل و سیره تان اقتدا کند...

...امروز اگر که شیعه به فکر برائت است

بر خشم و کینه های تو از آن دو تن قسم

لعن عدوی فاطمه هر دم عبادت است

صد مرده زنده می شود از نام نامی ات

عیسی دخیل توست که اهل کرامت است

با ذکر یا جواد دلم زیر و رو شود

نامت برای قلب سیاهم طهارت است

شعرم اگر توان ثنای تو را نداشت

آقا ببخش شاعرتان بی بضاعت است

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

شان تو در اندیشه ما جا شدنی نیست

درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست


هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست

تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست


طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد

بر خاک نوشتند علی ؛ در نجف شد


ماییم و دلی مست در ایوان طلایی

احسنت ! چه معماری انگشت نمایی


تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی

دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی


هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد

در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد


در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد

در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد


هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد

از برکت نام تو اذان نیز اذان شد


سردار بجز میثم تمار نداریم

ما غیر علی با احدی کار نداریم


  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

دیوانه ی آنم که وفایی دارد

آن یار که چشم دلربایی دارد

این ذکر مرا همیشه دیوانه کند

((ایوان نجف عجب صفایی دارد))


هر قلب به سینه قبله گاهی دارد

هر قبله برای خود خدایی دارد

اما ز درون کعبه فرمود خدا

((ایوان نجف عجب صفایی دارد))


حاجی به حرم حال و هوایی دارد

در وقت طواف ربّنایی دارد

بر گرد حرم مهدی زهرا گوید

((ایوان نجف عجب صفایی دارد))


ای کعبه به خود مبال از روی شرف

جایت بنشین که هرکه جایی دارد

الحق که ملائکه چنین می گویند

((ایوان نجف عجب صفایی دارد))


عشق من و تو چه ماجرایی دارد

این قصّه چه شاهی چه گدایی دارد

من بین صفا و مروه هم می گویم

((ایوان نجف عجب صفایی دارد))

** فقط حیدر امیرالمومنین است**

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

دارد شروع می شود این شعر با علی

صل علی محمد و صل علی علی

هرکس دلش به زلف کسی بند خورده است

ما بند خورده است به زلف شما علی

خیبر گشا ،یتیم نواز و غریب...،آه

من مانده ام خدا به تو گویم و یا علی

بر روی سردر حرم کبریا ،خدا

با خط خود نوشته تو را با طلا علی

شیر خدا و حیدر کرار و مرد رزم

تفسیر محکمی است تو را انما علی

ما را ببخش، شیعه ی خوبی نبوده ایم

تو را به جان فاطمه، یا مرتضی علی

این شعر پیشکش به علی شد به این امید

شاید کند گوشه ی چشمی به ما علی

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

بازبارانى شدم انگارمى آیدکسى/

این توواین نبض من بشمار،انگارمى آید کسى/

ذهن ابادى هنوزازقصه و رویاپراست/

بازهم دست به دعابردارمى آیدکسى/

گرچه این دلواپسى هاساده وتکرارى اند/

شک ندارم بعدازاین تکرارمى آید کسى/

اى نگاهت سبز،نامت سبز،خسته نیستى؟!

دست هایت رابه من بسپارمى آید کسى/

یک نفرازپشت درآهسته پچ پچ کردوگفت:

بازبارانى شدم،انگارمى آید کسى...


🌿💐🌿💐 اللهم عجل لولیک الفرج(صلوات)

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم


آموخت تا که عطر زشیشه فرار را

آموختم فرار ز یاران به یار را

 دل می کشید ناز من و درد و بار را

کاموختم کشیدن ناز نگار را

پس می کشم به وزن و قوافی خمار را

***

 گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل

گیرم که گشت باده ازین خستگی  خجل

گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل

ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل

مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را

  ***

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

این زندگی بی عاشقی معنا ندارد


ای وای بر آنکه دل شیدا ندارد


هرکس که اینجا شهرتش عاشق نباشد


روز قیامت نامه اش امضا ندارد


آن که عبادت کرده اما بی محبت


جایی میان عالم بالا ندارد


آن قدر دین آمد که گوید ایها الناس


بیچاره آن که حضرت زهرا ندارد

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

شاه شــطرنج منی با رخ مـاهت چکنم؟

با سپید دل وچشمان سیاهت چـــکنم؟

تا ابد در دلــی و گاه به گاهی دیـــده

با دل و دیده و این گاه به گاهت چکـنم؟

پادشاهی به جمال و رخ و اوصــاف کمال 

من و یک عالمه اوصاف سپاهت چـــکنم؟

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

آمدی تا که نگین دل خاتم باشی


کوثر و خیر کثیر همه عالم باشی


 


آمدی فاطمه! صبح ازلی روشن شد


آمدی فاطمه! چشمان علی روشن شد


 


چشم مولا که شد از نور تو روشن ای ماه


گفت لا حول و لا قوة ألّا بالله


 

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی