ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند ....

  • ۰
  • ۰

بزک!

از کودکی،غیر از سوسک و هم خانواده هایش، تقریبا همه جانوران را دوست داشتم!

جانورانی مثل جوجه، گربه، بَبَیی، مرغ و خروس، ماهی، مارمولک، غورباغه، و حتی گاو را دوست داشتم!!

در سفری همراه خانواده ، مدتی رفته بودیم کلار آباد. آنجا پر بود از بوته هایی که میوه های خوشه ای کوچک و قرمزی داشت که اگر در دستت میترکید به قاتل بودن خودت شک میکردی!! و گمان  میبردی که خون از انگشتانت میچکد!!

از قضا چندروز همان حوالی یک گوساله تنها را به درخت بسته بودند! من و داداش هم که جانور دوست! از فرط خوشحالیِ همسایگی با گوساله، انگار یه کله قند در دلمان آب کردند...

تاجایی که میشد و ابراز ناراحتی نمیکرد به او رسیدگی میکردیم!

یک روز، تصمیم گرفتیم خوشکلش کنیم! 

و تنها ابزارِ آرایشیِ موجود، همان دانه های قرمزِ کوچک بود!

دست بکار شدیم و از سُم گابی(=گوساله) شروع کردیم و تا توانستیم برایش لاک زدیم!

شاید حدود چند بوته لاک، حرامش کردیم! ولی دریغ از اندکی زیبایی!

سُمهای گابی همچنان زغالی بود!

دیگر خسته شده بودیم...

آخر علاقه به جانوران درونمان ریشه دار بود و سیاهیِ سُم گابی ملولمان میکرد!

ولی نه! ....هنوز هم راهای دیگری وجود داشت!

ماتیک و رژ گونه!  

بازهم تلاش کردیم ...

ولی بادمجان را مگر میتوان واکس زد! 


 گاو را هم نمیشد رژ گونه و ماتیک زد دیگه!!

هِییییی!!!

گابی هم که اصلا ملاحظه ما را نمیکرد؛ مدام  وول میخورد وگاهی هم چموشی میکرد! 

آخر تقصیر خودش نبود که!

او یک گاو بود و قاعده اومانیستی ( بکش و خوشکلم کن!) را بلد نبود! اونمیدانست که دانستن، حق اوست!همچنین او درک نمیکرد که وقتی با ماتیک طبیعی و بدون سرب، آرایشش میکنیم، یعنی خیلی دوستش داریم!! 

چون گاو بود! و توقع ما هم بجا نبود،چون کودک بودیم و خام و از طرفی جانور دوست!!!


الان که فکر میکنم میبینم که من از کارِ پوچ و کودکانه آن روزهایم اصلا احساس شرمندگی ندارم،برایم شیرین و خاطره انگیز است!

ما بچه بودیم و نمیفهمیدیم که ماهیت گاو، غیر قابل تغییر است و این ریشه در کودکیمان داشت ولی از دکترهایی که این مساله ساده را نمیفهمند جای بسی تعجب و گله است!! شاید ریشه در دورانِ تحصیلشان داشته باشد، راستش نمیدانم!!

عده ای که  به خاطر تعلق خاطرشان به "گرگ"، میخواهند به هر قیمتی، خون را از چنگال او پاک کنند و او را با بَزَک، به "میش"،تغییر ماهیت دهند!


هرچند، خودش هم مایل به همکاری نباشد!!! و چند لحظه یکبار، برقِ دندان نشان دهد!


ولی این دکترها با"سایهءنفاق" میخواهند پوزه اش را محو نشان دهند و روی دندانهایش "نگین" کار کنند!

و باخونِ هموطنان و سایر قربانیانِ گرگ، برایش "رژ لب" بزنند و از کوته نگریِ خویش، برایش "خط چشم" بکشند و اگر هم بشود "مژه مصنوعی" بکارند، تا نگاه وحشی اش را رمانتیک کنند!

با پرچمِ سفیدِ وادادگیشان، لخته خونها را از پَک وپوزه استکباری اش پاک کنند و با آبِ اروند، نیابتا غسلِ مسلمانی اش دهند!

 اگر هم "تندروها" اجازه دهند، با پودرِ استخوانِ غواصان شهید، "کرم پودر بُرُنزی" درست میکنند و سیاهی رویش را میپوشانند!

هرچند قابلِ پیش بینی است که گرگ، پس از این عملیاتِ سنگینِ بزک، درنخستین گامِ "اقدام مشترک"، در بده بستانی بُرد_بُرد!! همهء "خرید بازارِ" این "پیوندِ"یکجانبه را به گوشه ای پرت میکند و اولین لقمه اش را با همین سینه چاکانِ بزک کار، آغاز خواهد کرد!

همان کاری که با مصدق و مُرسی کرد!


این مزدِ بزکِ دکترهایی است که این بدیهی را نمیفهمند که" گرگ، گرگ" است!

  • ۹۴/۰۵/۰۸
  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی

مذاکرات هسته ای

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی