روبه صفتان من پسر شیر خدایم
ریحانه ی دامان رسول دو سرایم
هم، دُرّ یم طوفان زده، کشتیّ نجاتم
هم، در دل ظلمت کده، مصباح هدایم
هم سیّد و آقای جوانان بهشتم
هم رهبر و مولا و امام شهدایم
با شیره ی جان، پرورشم داده محمّد
بوده ز سر انگشت نبی، آب و غذایم
روبه صفتان من پسر شیر خدایم
ریحانه ی دامان رسول دو سرایم
هم، دُرّ یم طوفان زده، کشتیّ نجاتم
هم، در دل ظلمت کده، مصباح هدایم
هم سیّد و آقای جوانان بهشتم
هم رهبر و مولا و امام شهدایم
با شیره ی جان، پرورشم داده محمّد
بوده ز سر انگشت نبی، آب و غذایم
ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
دادیم حیات ابدی بر شرف و خون
کشتیم از اول به هوای تو هوا را
والله قسم چشم به عالم نگشوده
در آینۀ روی تو دیدیم خدا را
از تیغ ولایت سر تسلیم نگیریم
صد بار اگر خصم بگیرد سر ما را
از مروه اگر پای کشیدیم چه بهتر
در خاک سر کوی تو دیدیم صفا را
رفع عطش ماست ز جام عطش تو
بر دیده نهادیم از آن تیر بلا را
جز زخم دم تیغ تو مرهم نپذیریم
جز درد تو بر درد نخواهیم دوا را
آن روز که دانشگهِ ما عالم زر بود
عباس تو آموخت به ما درس وفا را...
#شعر #امام #حسین #حماسه
آن روزها که نعره دیوهای ستم را در پشت برج و باروهای غم اندود می شنیدم.....
آن روزها که سپیدی حق را در ظلمت تباهی می آمیختند.....
آن روزها که دریای طوفان زده زندگانی، زورق بی بادبان حیاتم را در کام خویش گرفته بود.....
تنها تو بودی ای صنم....و من در تمنای تو.....بدنبالت.....از قفا......
امام خمینی (ره) :
این کلمۀ «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمۀ بزرگی است که اشتباهی میفهمند. آنها خیال میکنند که یعنی هر روز باید گریه کرد! لکن این محتوایش غیر از این است. کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشی را بازی کرد، همۀ زمینها باید آنطور باشند. نقش کربلا این بود که سیدالشهداء سلاماللّه علیه با چند نفر جمعیت و عدد معدود، آمدند کربلا و ایستادند در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار ، در مقابل امپراتور زمان ایستادند و فداکاری کردند و کشته شدند ، لکن ظلم را قبول نکردند، و شکست دادند یزید را.
همه جا باید اینطور باشد. همه روز هم باید اینطور باشد. همه
روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم؛ و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین نداشته؛ انحصار به یک افراد نداشته. قضیۀ کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک زمین کربلا نبوده. همۀ زمینها باید این نقشه را اجرا کنند، و همۀ روزها غفلت نکنند.
تاریخ : ۴/۰۷/۱۳۵۸
دکتر شریعتی:
در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم.
اول: حسین (ع)
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.
تا آخر میایستد.
خودش و فرزندانش کشته میشوند.
هزینه انتخابش را میدهد و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد.
از آب میگذرد، از آبرو نه
دوم: یزید
همه را تسلیم میخواهد.
مخالف را تحمل نمیکند.
سرِ حرفش میایستد.
نوه پیغمبر را سر میٔبرد.
بی آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که میخواهد برسد
سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز هشت محرّم در تردید است
هم خدا را میخواهد هم خرما،
هم دنیا را میخواهد هم اخرت.
هم میخواهد حسین (ع)را راضی کند هم یزید را.
هم امارتِ ری را میخواهد،هم احترامِ مردم را.
نه حاضر است از قدرت بگذرد،نه از خوشنامی.
هم آب میخواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد.
نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی
ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم،نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را
اما
در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!
من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم*