ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند ....

۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

روبه صفتان من پسر شیر خدایم
ریحانه ی دامان رسول دو سرایم


هم، دُرّ یم طوفان زده، کشتیّ نجاتم
هم، در دل ظلمت کده، مصباح هدایم


هم سیّد و آقای جوانان بهشتم
هم رهبر و مولا و امام شهدایم


با شیره ی جان، پرورشم داده محمّد
بوده ز سر انگشت نبی، آب و غذایم

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را

دادیم حیات ابدی بر شرف و خون
کشتیم از اول به هوای تو هوا را

والله قسم چشم به عالم نگشوده
در آینۀ روی تو دیدیم خدا را

از تیغ ولایت سر تسلیم نگیریم
صد بار اگر خصم بگیرد سر ما را

از مروه اگر پای کشیدیم چه بهتر
در خاک سر کوی تو دیدیم صفا را

رفع عطش ماست ز جام عطش تو
بر دیده نهادیم از آن تیر بلا را

جز زخم دم تیغ تو مرهم نپذیریم
جز درد تو بر درد نخواهیم دوا را

آن روز که دانشگهِ ما عالم زر بود
عباس تو آموخت به ما درس وفا را...

#شعر #امام #حسین #حماسه

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

روزی مولای متقیان، حضرت علی بن ابیطالب به اتفاق عمار یاسر در راهی هم مسیر بودند. ناگهان صدای ناقوس کلیسایی به گوش رسید و مولای متقیان هم نوا با صدای ناقوس کلیسا، اشعار زیر را بیان فرمود:

 

اِنَّ الدُّنْیا قَد غَرَّتْنا

وَ اشتَغَلَتْنا وَ استَهْوَتْنا ما مِنْ یَوم یُمضْى عَنّا

اِلاّ اَوْهى رُکُناً مِنّا قَدْ ضَیَّعْنا داراً تَبْقى

 وَ اسْتَوْطَنّا داراً تَفْنى لَسْنا ندرى ما فَرَّطْنا

 فیها اِلاّ لَوْ قَدْ مِتْنا

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

علی، آن شیر خدا شاه عرب

الفتی داشته با این دل شب

 

شب، ز اسرار علی آگاه است

دل شب محرم سرّ الله ست

 

شب علی دید و به نزدیکی دید

گرچه او نیز به تاریکی دید

 

شب شنفته ست مناجات علی

جوشش چشمه فیض ازلی

 

شاه را دیده به نوشینیِ خواب1

روی بر سینه دیوار خراب

 

قلعه بانی که به قصر افلاک

سر دهد ناله زندانی خاک

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

دوست دارم موسم شادی و غم ، باشی قرینم

در همه حـال و عـوالـم ، خـاصــه روز واپـسینم

دوست دارم خـاک باشم تا نهی پا بر سر من

یا بـه آب دیـدگانت نیمه شـب سـازی عجینم . . .

دوست دارم صید باشم بسته در زنجیر عشقت

گـر بــود پــــای گــریزم خود تـو باشی در کـمینم

دوست دارم اشــک باشم دور چشمانت بگردم

بــر رخ مــاهـــت بـــریـزم بر سر راهـت نشینم . . .

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

صیاد دوست!

سر دادم از بی همتی، برخانه و بر بام تو

زین همت سست عاقبت، شیرین نگردد کام تو


همراه طراران شدن، غافل ز عیاران شدن

نبود ره جانان شدن، چون منحرف شد گام تو؟


ای آنکه گشتی بی خرد، نامت بهشتت می برد؟

این گفته تقوی می درد، افزون شود آلام تو


ضبط است چون کردار ما، در درگه دادار ما

زنگار از قلب زدا، تا شهره گردد نام تو


باشد پیامم این چنین، خواهی شوی به در زمین

بر مرکب دینت نشین، تا زود گردد رام تو


خامی اگر مضطر شوی، یا نوکر منبر شوی

صیاد دوست ار شوی، صیدی نیابد دام تو


شادی اگر در این جهان، در شادیت باقی بمان

این گفته را از من بدان، پر خیر بادا جام تو



از سروده های شهید والا مقام امیرحسین پورگل

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

ای یگانه مرد توحید، غدیر را فراموش نکرده ام، خیبر را، بدر را، احد را، هیچیک را از یاد نبرده ام،....

ای ماهتاب جهان نما، رعد ذوالفقارت را بر تارک اهریمن در احزاب و آرمیدنت را در بستر خطر، بهنگام هجرت پیامبر بیاد دارم،....


ای مولود کعبه و ای پیشوای کعبه دل، در قافله تاریخ چون تو رادمرد عادل کجا توانم یافت؟

تو ای هارون پیامبر، چرا خموش در برابر سامری فساد ایستاده ای؟ چقدر عاجزم که حتی فلسفه هستی بخش سکوت تو را در عقل خود کنکاش می کنم،....بسی دریغ؟


ای خداگونه!...... جاذبه تو، عنان از کف رخش خرد ربوده....و دافعه ات چنانکه اسداللهی....

 

نه بشر توانمش گفت، نه خدا توانمش خواند

متحیرم چه نامم، شه ملک لافتی را

 

در یک ضربت شمشیرت، عبادت ثقلین....و در یک نگاهت، جهان هست و نیست متجلی است....


وصفت نه در کلام که در رضای خداوندی است،.....از چه می گویم؟....بی وصف را وصف نشاید.....

 

ای نزدیک ترین به یزدان......چرا انیس تو چاهست؟....مگر نه آن که ملک اسلام را ملکی؟.....

 

ای دریای علم! چرا جز الم به تو نمی بخشند؟....ای قسیم دوزخ و فردوس!....رخ از جهانیان بر متاب....

 

جز تو و خاندانت ملجئی نیست،....ما را در این گرداب معصیت هدایت باش.....

 

خون می گریم از فراق تو ای خونین محراب...... بگذار تا اشک، غبار عصیان از دل مکدرم بشوید.....

 

افسوس که معنای نامت را هنوز در نیافته ام.....علی!.....عالی!.....اعلی!.....ولی!....والی!.....والا!......

 

این نوای نارسا، .غمنامه من است...... و پایان آن، آغاز سخن.....بی نهایت را، نهایت نشاید......

 

به امید آن که شاید، برسد به خاک پایت

چه پیام ها سپردم، همه سوز دل صبا را


  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

من کیستــــم ؟ گدای تو یــا ثامن الحجــــج 

شرمنـــده عطــای تــــو یــا ثامن الحجــــج

بالله نمـــی روم بر بیگانگـــــان بــه عجــــز

تا هستـــــم آشنــــای تو یا ثامن الحجــــج

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

موعظه طبیعت

شیران وطن رفتند، ای غنچه چرا خوابی

می در بغل ساقی ماهی شده در آبی


یا همره عیاشان، یا در صف طراران

ظاهر زپی حلیت، چون هیئت عیاران


ماری بنظر آدم، نیشی بزند هر دم

عالم چو بخواهد زر، ویرانه کند عالم


ای خاطی سرگردان، روز از همه گردان

بر تن زره ایمان، رو در قدم مردان


شاهان سعادت بین، پایان حکایت بین

در مستی و در غوغا، این جور و جنایت بین


کو دعوی دیرینت، کو سفره رنگینت؟

بعد از نفس آخر، کو جامه زرینت؟


والله نمی گویم، آن را که کنون جویم

آن گمشده خود را از آن دلبر مه رویم


هرگز نشوی عاقل، بی آنکه شوی با دل

ور راه خدا خواهی، یک لحظه شوی عاقل


یا توبه کن از کرده، یا باش پس پرده

یا عبد خداوندی، یا بهر دلت برده


شهید امیرحسین پورگل

1365/11/11



  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰


دوش بر گلشن پاک عاشقان می رفتم

از هجر دعای سوزمندان گفتم


برخاست صفیری زشهیدان خدا

لبخند بزن که گنج پنهان جستم


شهید امیرحسین پورگل

1365/12/24

********************


سلام ما بر یاران با باد

به قرعه صفای محبان افتاد


که ای دریده پرده بیداد

"ان ربک لباالمرصاد"


شهید امیرحسین پورگل

1365/12/24

*******************


فرقست میان عامل و بیننده

در عرش نوشته با خط پاینده


در عدل الهی نبود این قانون

ناکرده چو کرده، کرده چو ناکرده


شهید امیرحسین پورگل

1365/12/23

********************


اگر خواهی سعادت در جوانی

اگر خواهی فلاح و رستگاری


اگر خواهی که باشی جاودانی

دیانت پیشه کن تا میتوانی


شهید امیرحسین پورگل

1365/12/24


  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی