ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند ....

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

‏ایعنی بطور میانگین نفری هزار میلیارد تومن ناقابل (معادل حقوق ۶۰هزار سال یک کارگر) از بانکها گرفتن و پس نمیدن. اینها چه کسانی هستند؟ از کجا آمده اند؟ چگونه وام ها را گرفته اند؟ به خدای لاشریک قسم اگر نام آنها بدست ما برسد به همراه آدرس منزلشان و آدرس کاخ و ویلاهایشان در همین کانال منتشر خواهیم کرد تا مردم حق خودشان و حق بیت المال را نقد کنند!

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

آن روزها ......

آن روزها که نعره دیوهای ستم را در پشت برج و باروهای غم اندود می شنیدم.....

آن روزها که سپیدی حق را در ظلمت تباهی می آمیختند.....

آن روزها که دریای طوفان زده زندگانی، زورق بی بادبان حیاتم را در کام خویش گرفته بود.....

تنها تو بودی ای صنم....و من در تمنای تو.....بدنبالت.....از قفا......

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

صیاد دوست!

سر دادم از بی همتی، برخانه و بر بام تو

زین همت سست عاقبت، شیرین نگردد کام تو


همراه طراران شدن، غافل ز عیاران شدن

نبود ره جانان شدن، چون منحرف شد گام تو؟


ای آنکه گشتی بی خرد، نامت بهشتت می برد؟

این گفته تقوی می درد، افزون شود آلام تو


ضبط است چون کردار ما، در درگه دادار ما

زنگار از قلب زدا، تا شهره گردد نام تو


باشد پیامم این چنین، خواهی شوی به در زمین

بر مرکب دینت نشین، تا زود گردد رام تو


خامی اگر مضطر شوی، یا نوکر منبر شوی

صیاد دوست ار شوی، صیدی نیابد دام تو


شادی اگر در این جهان، در شادیت باقی بمان

این گفته را از من بدان، پر خیر بادا جام تو



از سروده های شهید والا مقام امیرحسین پورگل

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰
آن روز با عجله خود را به مدرسه رساندم. کلاس منطق صوری داشتیم. تابستان بود....مثل همه تابستانها گرم و داغ ....بعنوان یک دانش آموزی که سوم دبیرستان را تازه تمام کرده بود، فکر می کردم که کلاس منطق صوری یعنی عند کلاس!!...چه خیال خامی!...

با دوچرخه لحاف دوزی جدیدم که ابوی گرام بتازگی از تعاونی دانشگاه خریده بود به مدرسه رسیدم....دوان دوان و نفس زنان و عرق ریزان، از راهروی مسقف کناری مدرسه، به حیاط خلوت پشت مدرسه رسیدم....دیدم در کلاس باز است....اما بچه ها بجای اینکه تو کلاس باشن توی حیاط خلوت پراکنده اند...قیافه ها توهم بود....خبری از آقای رهبر(معلم منطق) نبود....ظاهرا هنوز نرسیده بود...نفس راحتی کشیدم...لااقل زودتر از معلم رسیده بودم....اما....

  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی
  • ۰
  • ۰

ای یگانه مرد توحید، غدیر را فراموش نکرده ام، خیبر را، بدر را، احد را، هیچیک را از یاد نبرده ام،....

ای ماهتاب جهان نما، رعد ذوالفقارت را بر تارک اهریمن در احزاب و آرمیدنت را در بستر خطر، بهنگام هجرت پیامبر بیاد دارم،....


ای مولود کعبه و ای پیشوای کعبه دل، در قافله تاریخ چون تو رادمرد عادل کجا توانم یافت؟

تو ای هارون پیامبر، چرا خموش در برابر سامری فساد ایستاده ای؟ چقدر عاجزم که حتی فلسفه هستی بخش سکوت تو را در عقل خود کنکاش می کنم،....بسی دریغ؟


ای خداگونه!...... جاذبه تو، عنان از کف رخش خرد ربوده....و دافعه ات چنانکه اسداللهی....

 

نه بشر توانمش گفت، نه خدا توانمش خواند

متحیرم چه نامم، شه ملک لافتی را

 

در یک ضربت شمشیرت، عبادت ثقلین....و در یک نگاهت، جهان هست و نیست متجلی است....


وصفت نه در کلام که در رضای خداوندی است،.....از چه می گویم؟....بی وصف را وصف نشاید.....

 

ای نزدیک ترین به یزدان......چرا انیس تو چاهست؟....مگر نه آن که ملک اسلام را ملکی؟.....

 

ای دریای علم! چرا جز الم به تو نمی بخشند؟....ای قسیم دوزخ و فردوس!....رخ از جهانیان بر متاب....

 

جز تو و خاندانت ملجئی نیست،....ما را در این گرداب معصیت هدایت باش.....

 

خون می گریم از فراق تو ای خونین محراب...... بگذار تا اشک، غبار عصیان از دل مکدرم بشوید.....

 

افسوس که معنای نامت را هنوز در نیافته ام.....علی!.....عالی!.....اعلی!.....ولی!....والی!.....والا!......

 

این نوای نارسا، .غمنامه من است...... و پایان آن، آغاز سخن.....بی نهایت را، نهایت نشاید......

 

به امید آن که شاید، برسد به خاک پایت

چه پیام ها سپردم، همه سوز دل صبا را


  • سیدعلیرضا هاشمی گلپایگانی