ای عاشق دنیای دون، وی طالب عیش و جنون
بنگر به اطرافت کنون، بر ساکنان بی سکون
روزی بسر آید جهان، پیدا شود هر بی نشان
ظاهر شود راز نهان، از وصف ما گردد برون
ای فاسق عابد نما، ای جانی همشکل ما
های ای مکبر چون هما، گستاخیت از حد فزون
گاهی خدای عالمی، گاهی فقیر و عالمی
شکرت کجا از سالمی، ای تاجر کالای خون
هر کس رهاند خویش را، ریش رسد درویش را
آخر چه شد تفتیش را، تحت نگاری نیلگون
همسر کنون ترکت کند، کس نیست تا درکت کند
مام از برت حرکت کند، بنگر که گشتی بس زبون
ای شاه شاهان زمین، نتوان پریدن زین کمین
راهی نباشد جز همین، باید که گردی سرنگون
دزدی نباشد چاره ای، ثروت نباشد کاره ای
بیرون شد آواره ای، انا الیه راجعون
1365/12/26
شهید امیرحسین پورگل